زنگ شادی

زنگ شادی

می خوام سالم تر و شاد تر زندگی کنم پس با من همراهی کنین
زنگ شادی

زنگ شادی

می خوام سالم تر و شاد تر زندگی کنم پس با من همراهی کنین

می ترسم...

امروز داشتم کتاب "گام برداشتن در جهان" رو میخوندم...جالب بود می گفت ترس هاتون راهنمای شما هستن...

راستش تا حالا هیچ وقت به ترس هام اینطوری نگاه نکرده بودم

اما دیدم رااااست میگه! مثالهای زیرو ببینین! :

مثلا اگه من از نمایشگاه نقاشی برپا کردن می ترسم معنیس این نیست که نباید نقاشی کنم اتفاقا معنیش اینه که به استقبایش برم!

یا اگه از دردهای استخوانی می ترسم معنیش اینه که باید هر روز برم بیرون زیر آفتاب قدم بزنم مرتب شیر بخورم تا یه وقت دردی به سراغم نیاد

یا اگه توی تنهایی یهو حس می کنم چیزی از پشت سرم رد شده و فکرای ترسناک سراغم میاد یعنی باید بشینم با استفاده از این تخیل قوی داستان بنویسم

یکی از بزرگترین ترس هام اینه که نکنه نتونم بعد از بچه دار شدن هم مادر خوبی باشم و هم همسر خوبی و هم خودم حس خوب داشته باشم یعنی ایجاد تعادل بین مادری و همسری و خودم!نکنه نتونم؟؟؟ احتمالا این ترس داره بهم میگه برو کتاب های تربیت بچه رو بخون و همینطور مطالب مرتبط باهاش رو توی وب پیدا کن!

...

ای خداااا آخه من با این همه نگرانی و ترس و فکرای جورواجور چیکار کنممممممممممممممممممممممممممم

خب دیگه برم که با آقای محترم قدم  بزنیییییم