زنگ شادی

زنگ شادی

می خوام سالم تر و شاد تر زندگی کنم پس با من همراهی کنین
زنگ شادی

زنگ شادی

می خوام سالم تر و شاد تر زندگی کنم پس با من همراهی کنین

قطرات بارون و دیگر هیچ

من عاااااشق بارونم...صدای تق تق قطره های ریز و درشت بارون که به شیشه پنجره می خوره و آروم منو صدا می کنه که برم پشت پنجره بیرونو تماشا کنم و بعد با شیطنت ملایمی وسوسه میشم پنجره رو باز کنم...هآآآآآآآآه یه نفس عمیییییق و نشاط بعد از  ورود هوای تازه به ریه هام...و حالا نسیم خنک به همراه قطره های شاداب زمستونی/بهاری انگشتای باریک و زنونه ام رو نوازش می کنن...

آره درست حدس زدین امروز خدا برام سنگ تموم گذاشت و حسابی بارون باریده،الآنم داره می باره و من مثل همیشه سر ذوق آش پزی اومدم و یه آش خوشششش بوو و خوشش مزه بار گذاشتم

فکرشو بکنین...بوی آش پیچیده توی خونه،کتری و چای تازه دم روی بخاری خونه رو گرم کرده و صدای بارون و سایه ابرا جادو کرده

آره جادو...چه جادوی زیبایی...منم برای تکمیل این همه حس خوب و شاد و قشنگ میرم مهر و جانمازمو بردارم و بهش نزدیک تر بشم...

عاشق باشین

روزهای شاد من

امروز به این نتیجه رسیدم که این همه کار برای شاد بودن اصلا لازم نیست!

می دونین چرا؟

تا حالا آدمای بی خیال رو دیدین؟اکثرا چاقالون و می خندن...و کلا از فکرشون کمتر استفاده می کنن یعنی این قدر درباره هر چیزی فکر نمی کنن و نگران هیچی هم نیستن،راحتن،کلا آدمای عجیبین...ولی وقتی بهشون دقت کردم فهمیدم اونا یه ویژگی عالی دارن...شادن!!!

آخه مگه میشه؟چطور کسیکه برنامه خاصی نداره،هدف مشخصی نداره،روزارو به شب می رسونه بدون اینکه کمی فکر کنه...شاد باشه؟!!!برای آدمی مثل من که عادت دارم بطور وسواس گونه ای به همه چی فکر کنم باورش سخته...

من به این نتیجه رسیدم که شاد بودن ربطی به هییییییچ کدوم از این راها که مردم و کتابا میگن نداره...شاد بودن یه مهارت ذهنیه...

و الآن چند روزه روی خودم تستش کردم و دارم می بینم که جواب میده!

تا حالا این قدر به ذهنم دقت نکرده بودم...یه روز بطور اتفاقی درحال شستن  ظرفا بودم که به خودم اومدم و دیدم یکریز دارم توی ذهنم غر می زنم ازینکه خسته شدم و...همون لحظه متوقفش کردم و با خودم گفتم بسه دیگه همش انرژی منفی!سعی کن لذت هم ببرییییی...(خودمو دعوا کردم)این اتفاق یه تحول عظیم برای من به شمار میره...شاید کم کم شادی رو تجربه کنم...

این چند روز به محض اینکه می دیدم حس بدی دارم یا حتی کسلم و حوصله هیچ کاری رو ندارم به ذهنم توجه می کردم و تقریبا در همه موارد اون داشت نق می زد!واقعا که ذهن نق نقویی دارم...و سریعا ذهنم رو تغییر میدادم...می گفتم شاد باش چه روز قشنگی من چقدر خوبم و چندتا ویژگی مثبتم رو به ودم یادآوری می کردم

نتیجه اش باورنکردنیه...شما هم امتحان کنین...من در عرض چند ثانیه تبدیل میشم به یه آدم پرانرژی و دلم میخواد همه کارایی که روی هم تلنبار شده رو انجام بدم و دست به کار میشم

این روزا روزای شادیه...